ماه قلب من !!
وقتي از در خونه امدم بيرون و سوار ماشين شدم،از پنجره بيرونو نگاه كردم،شب بود و اسمون پر از ابر هاي سياه اما ميون اون همه ابر يه حاله اي از نور به چشمم خورد ميدونستم ماهه اما باز با كنجكاوي نگاهش كردم همينجور كه ماشين حركت ميكرد كم كم ماه هم از پشت ابرا در اومد.خيلي قشنگ بود.كامله كامل،از هميشه نوراني تر داشت بهم چشمك ميزد چون چشمك زدن بلد نبودم ترجيح دادم در جواب به لبخند بسنده كنم پس لبخند پررنگي به ماه خوشگلم زدم.وقتي دقيق تر به اسمون نيمه سياه شب نگاه كردم جاي خاليه ستاره هارو احساس كردم.هميشه فكر ميكردم اسمون بدون ستاره هيچ صفايي نداره اما اون شب متوجه شدم صفاي اسمون به ماهشه كه مثل يه شاه وسط يه مملكت بزرگ د اره حكمراني ميكنه.پس ستاره ها رو از ياد بردم و دوباره به ماهم نگاه كردم كه بدون هيچ اويزي وسط اسمون مونده و نميوفته.درسته به اندازه ي اسمون بزرگ و قشنگ نيست اما همين ماهه كوچيكه كه بزرگيه اسمونو نشون ميده!دستمو زير چونم گذاستم تا بهتر تماشاش كنم اما يهو ماشين تكون خورد.ديدم با تكون خوردن من ماه هم داره تكون ميخوره پس دستمو از زير چونم برداشتم كه قشنگ ترينم بيشتر از اين اذيت نشه!...و دوباره بهش چشم دوختم چند تا كله روش ديدم هر چه قدر فكر كردم يادم نيومد كه قبلا هم ديده باشمش اما وقتي بيشتر فكر كردم يادم اومد معلممون گفته بود روي ماه پر از چاله ست.تو اون لحظه برام فرقي نداشت چاله داشته باشه يا نه!...داشتم از تماشاش بيشتر لذت ميبردم كه سر يه پيچ بزرگ ماهمو گم كردم.ترس برم داشت كه نكنه تنهام گذاشته باشه يا از دستم ناراحت شده باشه!سرمو به طرف مخالف چرخوندم يه نفس عميق از سر اسودگي سر دادم،ماهم اونجا بود.همونجا تو اسمون ابي،بين كلي ابر سياه،باز هم نوراني!اين دفعه واسه نگاه كردن بهش بايد سرمو خيلي خم ميكردم.چند دقيقه تو اون حالت بهش نگاه كردم كه گردنم درد گرفت،با خودم گفتم بيخيال گردن اما نگاه هاي مردم چي؟!لابد با خودشون فكر ميكنن دختره عقلشو از دست داده!نميشه بيخال اين يكي شد پس از نگاه كردن به ماه دست كشيدم.چند دقيقه هم نشده بود كه تو يه ترافيك گير كرديم،بابام دور زد تازه يادم اومد كه باز برگشتيم طرف ماه قشنگم!سريع سرمو بلند كردم كه يه احساس بهم گفت يه بغض سنگين تو گلوشه با كلي حرف!اما نميتونه چيزي بگه يا گريه كنه چون خيلي از هم دوريم و من نميتونم صداشو بشنوم،دلداريش بدم،بغلش كنم،اروم بزنم به پشتش و بگم به خدا دوست دارم و فراموشت نكردم اما... حالا به مقصد رسيديم و من بايد تماشا رو بذارم كنار،پياده شم و برم تو يه چار ديواري اجري!درسته ديگه پيشش نيستم،حتي از اين فاصله ي دور،اما هميشه به يادشم،فراموشش نميكنم،دوسش دارم و عاشقش ميمونم !!!
موضوعات مرتبط: عاشقونه ، عكس عاشقونه ، ،
برچسبها: